[sc:Comment_Author][sc:Comment_Text]
تاریخ : شنبه 6 دی 1393
نویسنده : محمود محمدی
«به نام خدا رئوف» یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران وقتی می خواستم در مورد موضوعی که استاد فرمودند، نقدی بنویسم دیدم خیلی از اون چیزهایی که به ذهنم خطور کرده برای نقد، قبلا خودم رعایت نمی کردم و برخودم این نقدها وارد بود وحتی حالا هم بعضی هاشون وارده و یادم میره که رعایت کنم ، به همین جهت بی انصاقی دونستم که مستقیما برم سراغ نقد دیگر دوستان و اساتید پس ابتدا میخوام یه نقدی به خودم داشته باشم و بعد برم سراغ نقد موضوع روزنگار پایانی . قال امام رضا علیه السلام: «اِیَّاکُمْ وَ مُشَاجَرَةَ النَّاسِ فَاِنَّهَا تُظْهِرُ الْغِرَّةَ وَ تُدْفِنُ الْعِزَّةَ» از مشاجره با مردم بپرهیزید زیرا مشاجره عیوب نهفته را آشکار می سازد و عزت را از بین می برد. نمونه اول مشاجره : بعد از سال دوم دبیرستان و بعد از آشنایی و دوستی با چند نفر از همکلاسیها جدید خودم که اهل نماز و مسجد و مقید و مذهبی بودند گرایشات مذهبی که از قبل در من وجود داشت یکدفعه شعله ور شد و من هم شدم رفیق درجه یک آنها طوری که تقریبا بیشتر اوقات بعد از کلاس رو باهم بودیم (البته این آشنایی یکی از مهمترین الطاف خداوند به من بوده وهمچنان هست)و هرشب نماز جماعت مسجد می رفتیم و هر جمعه هم نماز جمعه ، منتهی من که خیلی آتیشم تند بود ، خیلی رک حرفهام میزدم و هر جا که علیه اعتقاداتتم بحث ومشاجره ای میشد هر طور شده سعی بر دفاع و پاسخ بر می آومدم. گاهی در بین فامیل و غیره سر بحث های سیاسی و مذهبی که راجع به انقلاب وروحانیت و اینجور مسائل که معمولا در بیشتر خونه ها بین همدیگه و تویی شب نشینی ها پیش میاد مشاجره میکردم و سعی بر دفاع و پاسخ داشتم . چند باری با دایی بزرگم که چند سالی هست مرحوم شده(روحش شاد) با اینکه او هم خیلی مذهبی بود ولی از روحانیت خوشش نمی آمد و گاهی وقت که می آمد خانه ما و بحث پیش می آمد و او انتقادی می کرد من ساکت نمی نشستم و محترمانه ولی رک جوابش را می دادم و پدر و مادرم سر این قضیه از من ناراحت شدند که چرا با بزرگترت مشاجره میکنی . و بالاخره سر یکی از این مشاجرات وبحث ها دایی من به شدت از دستم ناراحت شد و یه مدت قهر کرد و کمتر خانه ما رفت و آمد میکرد و با من سر سنگین شد، من دقیقا یادم نیست هر چه موضوعی بود ولی آنچه که یادم میاد بی احترامی نکرده بودم و فکر میکردم که چون صد در صد حق با من است کار زشتی انجام نداده ام . پس نباید خودم را شماتت کنم. و دقیقا همین قضیه با یکی دیکر از فامیلهای دور که گاهی خانه ما می آمد و به شدت سر اینجور مسادل انتقاد میکرد ، بحثمان گرفت و جوابی پیدا نکرد به من بگوید ولی از من دلخور شد و او هم یه مدتی با من سر سنگین شد. چند هفته ای گذشت و من وقتی که دیدم دایی ام اینطور ناراحت شده و کمتر می آید به دیدن ما و از دستم همچنان دلگیر است، با خودم فکر کردم که من که می دانم اخلاق و افکار دایی ام رو و اینکه حساس و زود رنج است چرا بیهوده با او بحث می کنم، در حالیکه هر بار با او بحث کردم باز هم حرف خودش را می زند پس باید او را می شناختم و در نزد او مشاجره نمی کردم تا دیگر این دلخورها پیش نیاید.بالاخره تصمیم گرفتم هر طور شده از دلش در بیاورم ، ولی او خیلی حساس بود و به این سادگی لحن وقیافه خود را برای من دوستانه نکرد و چند ماهی کشید تا احساس کردم که از دلش در آمده و کم کم رفت و آمدش به خانه ما را زیاد کرد ولی حالا چند سالی که بعلت بیماری ناگهانی از بین ما رفت و من ماندم و خاطره تلخ مشاجرات بی فایده، با اینکه رابطه ام را با او بسیار بسیار محترمانه تر از قبل کرده بودم ولی هروقت که به خانه مادرم سر میزنم و عکس دایی مرحومم (سیداصغر موسوی) را روی طاقچه که همچنان یک روبان مشکی در گوشه اش دارد را می بینم ، خاطره تلخ مشاجرات ناراحتم میکنه و من را از خودم شرمگین، روحش شاد و یادش گرامی . نمونه دوم نوع گفتن : حدودچهار سال از نه سالی که در قسمت حسابداری آموزش وپرورش شهریار کار می کردم ، رابط بین منطقه و اداره کل شهرستانهای استان تهران بودم ، وظیفه رابط حسابداری این بود که کلیه اسناد از قبیل حقوق ، حق التدریس، اضافه کارو اسناد امتحانات و صدها سند مهم دیگر را پس از آماده سازی در منطقه توسط رابط به اداره کل برده شوند و در آنجا سند بعد از گذشت هفت خوان (که شرح و سختی آن برای خود یک کتاب مثنوی می طلبد) تا آن اسناد تبدیل به چک شوند وآن چکها تحویل بنده و توسط من جهت پرداخت به منطقه آورده شوند. با این اوضاع در چند سال اخیر که همیشه کسری بودجه بوده وبسیاری از پرداختها با تاخیرات چندین ماهه و گاه چند ساله مواجه شده است. همه چشم امیدها به من بیچاره بود انگار که من مسئول پرداخت آنها بودم از ماشین ادراه کل که پیدا میشدم از نگهبان ورودی اداره آقا پرویز گرفته تا همکاران خودم در حسابداری دائم می پرسیدند که دست پر برگشتی یا نه؟ سوالی که به کرات توسط همکاران منتظر اضافه کار وحق التدریس وحقوق وغیره با هزاران امید از من می پرسیدند ومن هم رک و بدون هیچ دروغی واقعیت را میگفتم : وضع بودجه خرابه بعیده که به این زودیها حق التدریس بدهند.(همینطورهم میشد). ولی رییس اداره و معاونین اداره میگفتند به همکاران که فلان جلسه مدیر کل گفت که مثلا تا فلان روز حق التدریس یا اضافه کار پرداخت میشه ،اکثرا هم اینطور نمی شد و حرف تلخ من درست از آب درمی آمد تا حرف شیرین آنها، چرا که من دائم در ارتباط با دوایر مختلف مالی اداره کل بودم و از هر طریق و اتاقی که می شد خبر می گرفتم تا آخرین اخبار مالی و پرداختی را داشته باشم و اگر پولی می آمد اداره کل سریعا با خبر می شدم . این حرفها و پیش بینی های من که اکثرا هم به حقیقت می پیوستند به مضاق خیلی از همکاران خوش نیامد و به من غر می زدند که توهمیشه اخبار بد می دهی و بدبین هستی و رئیس یا معاون مالی اینطور میگن و چرا تو اینطور میگی و ما را ناامید و ناراحت می کنی و من هم می گفتم تا حالا هر چی راجع به پرداخت گفتم مگه دروغ شده! وقتی از پول وپرداخت خبری نیست من چطور بگم هست؟ تا اینکه یکی از دوستانم شفیقم با یک نصیحت و انتقاد دوستانه شد آینه من و این عیب مرا به شکل خیلی خودمانی و پیش خودم در تنهایی و بسیار خودمانی و مهربانانه گفت . گفت میدونی عیب حرفهات چیه ؟ لحنت و رک گویی تو! درست خبر درست و واقعی می دی ولی چشم امید این همه همکار به حرفهای تو و تو یکدفعه توی دلشون خالی میکنه و باعث یاس و ناامیدی میشی . گفتم چیکار کنم؟ الکی بگم! گفت نه لازم نیست دروغ بگی شیوه حرف راستت از منفی به مثبت تبدیل کنه . مثلا نگه فعلا پول نیست و حق التدریس نمی دن ، بگو قرار پول بیاد یا مثلا بگو قرار یه خبری بشه ، از اینجور حرفها که نه دروغ باشه و نه نا امید کننده . بعد از اون قضیه من بکلی لحنم عوض کردم و دیگه با لحن رک و پالس منفی حقیقت نمی گفتم ، همون اخبار رو طوری میگفتم در حین اینکه درست بودند همه امیدوار می شدند از شنیدنشون ومن بلافاصله آثار خوشحالی و امیدواری رو بعد گفتن این اخبار در چشماشون و رفتار دوستانه و محبت آمیزشون با من می دیدم و بعد از اون من شده بودم بلبل خوش خبرشون و تا اونجای که جا داشت کسی رو نا امید نمی کردم و همه دوست داشتن اخبار مالی رو از من جویا بشن و می گفتند تو هیچ وقت خبر بد نمی دی واین موضوع برای من در سایر مسائل مشابه زندگی نیز به کار اومد. و خودتون قضاوت کنید دوستان که یه انتقاد بجا وخوب که با لحن خوب در شرایط ومکان مناسب گفته شد چه تاثیری داشت. من می خواستم بعد از این سوزن به خود و با استفاده از این دو موضوع مشاجرات زیاد و بی فایده و لحن بیان و نحوه گفتن ، یه جوال دوز درست کنم راجع به موضوع استاد و نقدی داشته با شم مشفقانه به دوستان عزیزو بزگوارم ولی حالا که فکر میکنم احساس میکنم که همین سوزن به خودی تا حدود زیادی اونچه که در نظر داشتم در نقدم بهش اشاره کنم میرسونه. ان شائ الله که همه ما بتوانیم آینه ای شفاف و زلال از دوستی و محبت باشیم در نقد یکدیگر.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: روزنگاری ها , ,
تاریخ : یک شنبه 13 مهر 1393
نویسنده : علی اکبر مفیدی

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

در درس ارزشیابی جناب دکتر صالحی موضوعی مطرح شد که ذهن مرا درگیر کرد و مرا بر آن داشت تا در این باره صفحه ای بنگارم. زمانی که دانشجویان کلاس درخواست موضوعاتی برای پایان نامه کرده بودند، استاد علاوه بر پیشنهاد موضوعاتی به ارزشیابی کیفی در سطح دبستان های ایران اشاره کردند و بیان نمودند که ارزشیابی کمی(نمره ای) در مقطع ابتدایی مشکلاتی داشت که متخصصان برای رفع آن ارزشیابی کیفی را برگزیدند. استاد می گفت ارزشیابی به صورت کیفی در حقیقت استرس را به طور کامل از دانش آموزان ابتدایی زدود؛ در حالی که تمام عالمان و دانشمندان تربیتی معتقدند که برای دانش آموزان در هر مقطعی مقداری استرس جهت انجام تکالیف و یادگیری مطالب مورد نیاز می باشد. در حالی که آموزش و پرورش با این کار همه استرس را از بین برد و بچه ها نسبت به خواندن درس ها و انجام تکالیف و در نهایت یادگیری با هم رقابتی نمی کنند و همین عدم رقابت انگیزه دانش آموزان را برای یاگیری کم کرده و یا از بین برده است.

پس از حرف های استاد برای من این سؤال پیش آمد که آیا واقعا ارزیابی کیفی در مقطع ابتدایی چنین بلایی بر سر دانش آموزان آورده است؟

بنده دو فرزند مشغول به تحصیل در مقطع ابتدایی دارم که یکی در کلاس دوم و دیگری در کلاس چهارم درس می خواند. ولی تا بحال چنین احساسی که فرزندانم رقابتی در بین همکلاسی های خود نبینند مشاهده نکرده ام و همچنین انگیزه کافی برای خواندن درس ها و انجام تکالیف به ظاهر دارند. فقط زمانی که حسین(پسرم) در کلاس سوم بود یکی دو بار پیش آمد که به من گفت در کلاس خواندن و یا نخواندن دروس و انجام دادن یا ندادن تکالیف تفاوتی ندارد.در آن زمان احساس کردم انگار نبودن نمره انگیزه انجام تکالیف را در حسین از بین برده است و شاید هم دلایل دیگری داشته است.

به طور اتفاقی با یکی از معلمان مقطع ابتدایی در تاریخ 12/7/93 برخوردم، فرصت را مغتنم شمردم که در این باره با وی صحبت کنم. او می گفت افرادی که مدرک ارزشیابی کمی دارند اکثرا مخالف ارزشیابی کیفی هستند و آن روش را فاقد کیفیت می دانند. همچنین بیان نمودند که من با اکثر افرادی که در شورای ارزشیابی دوره ابتدایی فعالیت می کنند به طور انفرادی در مورد ارزشیابی کیفی در دوره ابتدایی گفتگو کردم که بعضی شان این شیوه ارزشیابی(کیفی) را قبول نداشتند، در حالی که همین کسی که این نوع ارزشیابی را قبول نداشت برای دانشجویان ارزشیابی کیفی را تدریس می کرد. البته علاوه بر محاسن آن درباره معایب آن نیز صحبت می کرد.

به نظر می رسد هر دو نوع ارزشیابی(کمی و کیفی) محاسن و معایبی دارد که باید محاسنش را افزایش داد از معایب آن کاست. مثلا اگر در کنار ارزشیابی کیفی در هر نیمسال از طرف آموزش و پرورش در کل کشور به صورت کمی یک آزمون هماهنگ از دروس تدریس شده بعد از آزمون مدارس گرفته شود به طوری که همه دانش آموزان آن پایه در آن شرکت کنند تا به صورت عددی مطالب و دروس آموخته شده به عبارت دیگر مقدار یادگیری دانش آموزان مورد ارزشیابی قرار گیرد و رتبه افراد نسبت به هم در کل کشور مشخص شود و همچنین یک ملاکی برای ورود به پایه بالاتر باشد، مکمل ارزشیابی کیفی باشد و از کاستی های آن بکاهد.


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: روزنگاری ها , هفته اول , ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آخرین مطالب

دریافت کد نوای مذهبی
دانلود این نوا

/
کلاس تحقیقات کیفی